برای تمام آنچه جا گذاشتهایم
نغمه ثمینی
یادداشت نغمه ثمینی برای نکوداشت محمد یعقوبی در هشتمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران، بیستوپنج آذرماه ۱۳۹۶
یک دقیقه سکوت میکنم برای ِ آن همه شور و اشتیاق، و آن تیاتر نابی که اواخر دههی هفتاد داشت پا می گرفت و در آن دغدغه بود ، نیاز به تیاتر بود و ایمانی غریب به این که صحنهها میتوانند تغییر ایجاد کنند : در آدمها ، در سیاست، در شرایطی پر امید که روی ِ منعطفتری را داشت نشانمان می داد. یک دقیقه سکوت میکنم برای ِ نمایشنامههایی که بارها بازنویسی میشدند ،گاه تا شانزده باز، هم به سبب کمالگرایی مولفهایشان و هم به سبب قوام گرفتن فکر و ایده و ساختار و شکلهایشان. یک دقیقه سکوت میکنم برای ِ آن همه فکر و اندیشه و مساله، و برای آن همه گفتوگو با مخاطبان در سالنهای ِ تیاتر، برای ِ به روز بودن، درک شدن و فهمیده شدن و در عین ِ حال جسور بودن ِ و عمیق بودن و لایه لایه بودن. یک دقیقه سکوت میکنم برای ِ همهی آن چه صحنههای ِ تیاتر دارند کم کم از آنها تهی میشوند.
یک دقیقه سکوت نوشته ی محمد یعقوبی برای ِ من عصارهی ِ تمام آن چیزهایی است که امروز در فقدانشان – یا دست کم در روبه فقدان بودنشان – میتوانم یک دقیقه سکوت کنم . نخستین بار که نزدیک به پانزده سال قبل نمایشنامه را به کارگردانی خود ِ محمد یعقوبی در جشنوارهی تیاتر فجر میبینم ، بهتزده میشوم. نمایشنامه فرم عجیبی دارد ، سخن عجیبی دارد ، نوشته شده تا تغییر ایجاد کند. نمایشنامه شجاع است و دارد تمام هراسهای نویسنده بودن را در آن دوران، یک جا روی ِ صحنه احضار میکند ؛ با یک پایان ِ غیر منتظره که به جای ِ کف و تشویقِ پایانی از ما میخواهد بایستیم و برای ِ نویسنده ی مرده یک دقیقه سکوت کنیم. رسمی که از زندگی به تیاتر میآید ، نشانه میشود ، با تاثیری چند برابر . یه یاد نمیآورم هرگز پیش و پس از آن، در رسم ِ سکوت کردن برای ِ متوفی این همه با قلبم و با تمام حضورم سکوت کرده باشم، که آن بار، آنجا در سالن نمایش ِ یک دقیقه سکوت. این یکی از اولین تلنگرهاست به من که تیاتر پس از انقلاب میتواند این همه نسبت به شرایط بیرونیاش حساس باشد و این همه جسور. میتواند پچپچهای ِ درگوشی ِ ما را بگیرد و در اعماقش روی ِ صحنه بازبتاباند. میتواند نمایش ترسهای ما باشد. یک دقیقه سکوت یکی از آن ده نمایشنامه ای است که انگار با دستی نامرئی من را از جایی برداشت و در جایی دیگر فرود آورد. یک دقیقه سکوت چیزی را در من تکان داد: تلقیام از کارکرد های ِ سیاسی و اجتماعی نمایشنامه در ایران.
بعدها زمانی که محمد یعقوبی هیولاخوانی ِ من را کارگردانی کرد ، هرگز فرصت نکردم به او بگویم که اگر مسیر نوشتن ِ هیولا خوانی را وارونه بروم ، و بروم و برسم به اعماق و ریشههایش، بیتردید نمایشنامهی یک دقیقه سکوت یکی از مادران ِ روی پوشیدهاش خواهد بود. نمایشنامهای که من را به فکر انداخت حتی میشود در باب سانسور نوشت ، و در باب هر آنچه که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و رفتهرفته ما را از درون می وساند، یا به ناگاه میکشد.
این یادداشت بهانهای است برای ِ گفتن آنچه فراموش کرده بودم به محمد یعقوبی بگویم؛ و برای ِ ابراز احترامی عمیق به نمایشنامههای دیگرش که همین حال و شور ِ یک دقیقه سکوت را دارند ؛ زمستان ِ شصتوشش ، تنها راه ِ ممکن ،خشکسالی و دروغ و آنهایی را که احتمالا ندیدهام و یا نخوانده ام هنوز… و نیز برای ِ ابراز ِ انتظارم برای ِ یک دقیقه سکوت دیگری به قلم او که شاید سرنوشت بسیاری از نویسندههای ِ جوان را تغییر دهد و از جایی برشان دارد و جایی دیگر فرودشان آورد.
نغمه ثمینی، نمایشنامهنویس