از فیلم گذشته خوب نشنيده بودم، ولی حواسم هست که در ایرانِ مبتلا به نخبهآزاری و نخبهکشی زندهگی میکنم پس ترجیح دادم به نظر دیگران دربارهی نخبهای چون فرهادی اعتماد نکنم. نتیجه اینکه با فيلمی بسیار دیدنی تا اینجا بهترین فیلم امسال در سینماهای ایران روبهرو شدم.
بهگمانم اصغر فرهادي راه درستي در پیش گرفته، در ساحتي فيلم ميسازد كه آن را ميشناسد. احتمالن مخالفان گذشته از فرهادی توقع داشتند فیلمی ساخته باشد دور از حال و هوای فیلمهای قبلیش، شک ندارم اگر فيلمي مثل کارهای دیوید لینچ میساخت، منتقدانش را خیلی راضی میکرد، ولي مخالفان فرهادی توقع بیجایی از او دارند. مسخره است، همانقدر مسخره که دیوید لینچ فرهادیوار بسازد، کیارستمی دیپالماوار، بلا تار کیمیاییوار. کسانی که از فيلمهاي كيارستمی لذت ميبرند از حال و هوای ویژه و نگاه یگانهی این فیلمساز خوششان میآید، بهاصطلاح کیارستمی صاحبسبك است. فرهادی هم حالا با این کارنامهی درخشانش صاحبسبک است. اين خطر در کمین او بود که بعد از ساخت چهارشنبه سوري و دربارهي الي… تحت تاثير منتقدان راهش را عوض كند. اما چه خوب كه چنین نكرد. اگر فرهادی به ساز منتقدان و مخالفانش میرقصید و جور ديگري فيلم ميساخت هرگز به جدايي نادر از سيمين نميرسيد. اگر بعد از جدايي هم تحت تاثير حرفهاي مخالفان و منتقدانش قرار ميگرفت گذشته هرگز ساخته نميشد. و چه حیف اگر ساخته نمیشد.
گذشته فیلمیست پر از لحظههای پیشبینینشدنی. مؤلفهها و شگردهای فرهادي هنوز كاركرد منحصربهفرد خودشان را دارند. فرهادي در گذشته شگردها و جهانبيني یگانهاش را که از او انتظار داريم در دنيايي ديگر بازآفريني ميكند. فيلمساز مؤلفي چون فرهادي را نميتوان با مثلن فینچر مقايسه كرد كه هر كدام از فيلمهايش متفاوت بودهاند. فرهادي را بايد با فیلمسازی چون كيشلوفسكي مقايسه كرد، با فیلمسازی چون کیارستمی، وودیآلن با فيلمسازاني كه بهراستی مؤلف فيلمهايشان هستند و وقتی به تماشای فیلمهای هر کدام اینها مینشینیم تقریبن میدانیم تماشاگر چه فضایی خواهیم بود و به همین دلیل هم به تماشای کارهایشان مینشینیم، این امتیاز این فیلمسازان است نه ایرادشان. فیلم گذشته از همان آغاز ما را به خود جذب میکند، از همان سكانس که ماري با ماشين دندهعقب ميرود ميتوان وسواسها و جزئینگریهاي فيلمساز را مشاهده كرد. گذشته سرشار از جزئيات است و من از تماشای این جزئیات در فیلم گذشته بیش از پیش لذت بردم. زیرمتنها، ایهام و کنایه در فیلم گذشته فراوان است، این لحظهها در فیلمهای فرهادی حتا بدون درنظر گرفتن زیرمتن هم هویت دارند، فقط سکانسهایی معناگرا نیستند. وقتی پیراهن علی مصفا رنگی میشود فقط نباید در پی معنا بود، این لحظه بهخودیخود فارغ از معنای زیرمتن هم هویت دارد، البته معنای پنهان در این لحظه آن را دیدنیتر میکند. در ضمن اين شگردها، وسواسها و نكتهسنجيها فضلفروشانه نيستند. يكي ديگر از ارزشهاي فرهادي اين است كه كارگرداني پنهان در فیلم خود است. در كارگرداني خودش را به رخ نميكشد. از این نظر فيلمسازي ازخودگذشته است. و اما پنهان نمیکنم در تمام مدتي كه گذشته را تماشا ميكردم حسرت ميخوردم که زن ايراني نميتواند بدون حجاب بهجاي برنيس بژو بازي كند. بسيار خوشحالم كه فرهادي اين فرصت را پيدا كرده تا در كشور ديگري رها از مشكلات دست و پاگير سينماي ايران فيلم بسازد. بسيار خوشحالم كه آن اندازه زیرکانه فیلم ساخته که بتواند در ايران نمايش بدهد. اما دردناک است فکرکردن به اینکه فرهادی به دلیل محدویتهای زن ایرانی ناشی از جبر سیاسی جغرافیایی ناگزیر است از دنیس بژو بازی بگیرد و الحق زنان بازیگر ما هیچ کم از او ندارند. عادت نکنیم و اظهار تاسف کنیم که فیلمساز ما همینکه بخواهد زن ایرانی را در چهاردیواری خانهاش نشان دهد ناگزیر خواهد بود تصویر سانسورشدهای از زن نشان دهد وگرنه حق نمایش فیلم در ایران را نخواهد داشت.
بد نیست یکی دو ایراد هم بگیرم که گمان نشود ذوب در گذشته هستم. مرد ايراني در گذشته بيشتر واسطه است تا فاعل. و در ضمن بسیار پاستوریزه. به گمانم چون ايرانيان به دليل مسائل سياسي، بهویژه با تلاش شبانهروزی مسئولان در هشت سال گذشته، بدنام شدهاند فرهادی میکوشد از ایرانیان اعادهي حيثيت كند. انگار نميخواهد در وضعیت کنونی تصوير بدي از ايرانيان نشان دهد. تلاش نجیبانهی فرهادي را براي تغيير نگاه دنیای غرب به ايرانيان درك ميكنم ولي واقعيت اين است كه سينما محل ملاحظات سياست نيست. فرهادی خودش بهتر از هر کس میداند که سينما به شخصيتپردازي نياز دارد و بدون شک شخصیت پاستوریزه به درد فیلمهای فرهادی نمیخورد.
دربارهی زمان طولاني فيلم هم اگر بخواهم سختگيرانه نظر بدهم دستکم يك سكانس را ميشد از فيلم حذف کرد، سكانسي كه احمد (علی مصفا) به شهریار (بابک کریمی) ميگويد اگر چهار سال قبل ماري را ترك نميكرد چه میشد و شهریار حرفهای زایدی دربارهی جوب میزند، اینجا فرهادی آشکارا مانیفست میدهد. به نظرم اين سكانس زاید است و تلاش بیشتر برای پاستوریزه کردن احمد. تماشاگر منتظر است عواقب افشای دختر را ببیند، ولی فرهادی کات میزند به این سکانس زاید. اين سکانس با اينكه زمانش كوتاه است اما در روند داستانگويي گذشته زاید است.
حالا که روشن شد ذوب در فرهادی نیستم، فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم که فرهادي قصهگويي یگانه است. سينماي ايران فرهادی را کم داشت. پیش از او سینمای ایران شهرتش را مدیون سینمای گریزان از داستان بود، اما حالا با وجود فرهادي میتوانيم پز بدهیم ما هم فیلمساز داستانگوی جهانی داريم.
محمد یعقوبی
۹۲۰۴۱۵
- توضیح: در ماهنامه بهجای «ذوب در» کلمهی « مجذوب» چاپ شده است.