نوشتن از تاریکی
گفتوگوی سید مهدی احمدپناه با محمد یعقوبی دربارهی سانسور، اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
محمد یعقوبی: گفتوگوی زیر در زمستان ۱۳۹۶ انجام شد ولی در اردیبهشت ۱۳۹۷ در هفتهنامهی چلچراغ چاپ و منتشر شده است. موضوع این گفتوگو سانسور است و مضحک اینکه خودشان هم بخشی از حرفهایم را قیچی کردهاند. انگار از پاسخم به پرسش آخر خوششان نیامده است. باور نمیکنم دلیل چاپنشدن آن پرسش و پاسخ کوتاهم کمبودِ جا بوده باشد.
۱- اولین بار که بصورت جدی با مقوله سانسور اثرتان مواجه شدید چه زمانی بود و واکنش شما به این مسئله چگونه بود؟
محمد یعقوبی: نمایشنامهی شب بهخیر مادر نوشتهی مارشا نورمن اولین اجرای عمومی من به عنوان کارگردان بود که خیلی برای اجرای آن دوندهگی کردیم. شورای سانسور اجازهی اجرا به ما نمیداد. میگفتند موضوع نمایش خودکشی را ترویج میکند. ما به گمانم بیش از پنجاه بار در زیر زمین خانهی پدری پانتهآ بهرام (یکی از دو بازیگر کار) اجرای خصوصی کردیم و خیلی از هنرمندان تئاتر ایران کارمان را در آن زیر زمین تماشا کردند. همزمان ما به هر دری میزدیم که تعداد بیشتری کارمان را تماشا کنند. پدر ریما رامینفر فکسی به شهردار تهران در آن زمان (کرباسچی) فرستاد و داستان ناکامی ما را برای اجرای این تئاتر به او نوشت و نتیجهاش دیدار با شهردار بود که قول داد هر کمکی میتواند به ما بکند که نمایشمان به روی صحنه برود. سرانجام یکی از تماشاگران اجرای خصوصی ما حمید محرمیان معلم در جلسهای با مدیر مرکز هنرهای نمایشی آن زمان در دوران پیش از خرداد ۷۶ چنان گویا از کار ما تعریف و تمجید کرد که مدیر مرکز هنرهای نمایشی صدایم زد و نتیجه این شد که اجازه بدهند در سالن شمارهی دو تئاتر شهر به روی صحنه برویم و نمایشمان پرتماشاگرترین نمایش آن سال در این سالن شد. ولی هرگز نشنیدم کسی پس از تماشای نمایش ما خودکشی کرده باشد و هیچکدام از دست اندرکاران گروهی که با آنان این نمایش را به روی صحنه بردم خودکشی نکردند. مسئول سانسور آن زمان از اینکه او را به اصطلاح دور زده بودم و اجازهی اجرا از ريیسش گرفته بودم از دستم شکار بود. بیش از ده سال بعد برای داوری در جشنوارهی تئاتر در یکی از استانها با او همسفر بودم و از نزدیک دیدم که آدمی خانوادهدوست است ولی برای تئاتر ما آدمی زیانبار بود و خیلیها بیش از من از حضور او در شورای سانسور آزار دیده بودند. یکی از بهترین خبرهای پس از خرداد ۷۶ برکناری او از شورای سانسور بود.
۲- عجیبترین مورد سانسوری که تا کنون با آن برخورد داشتید چه بوده است؟
محمد یعقوبی: سانسور در هر شکلش عجیب است. من چند مورد مضحکش را یادآور میشوم. در اجرای رقص کاغذپارهها در جشنواره سال ۱۳۷۷ در تالار مولوی یکی صدایم زد و در اتاقی در جمعی چندنفره به من گفت صدای یکی از بازیگران زن خیلی شهوتانگیز است و اصرار داشت از بازیگرم بخواهم صدایش را کنترل کند. در زمان اجرای یک دقیقه سکوت در جشنواره از من خواستند پایان نمایش را حذف کنم و از مردم نخواهم یک دقیقه سکوت کنند. گفتم حذف نمیکنم چون نام نمایش یک دقیقه سکوت است. در زمان اجرای خشکسالی و دروغ مدیر مرکز آن زمان اصرار داشت این نمایش را اجرا نکنم چون حتتا زنش که سر او قسم میخورد با دیدن نمایش من به او شک کرده بود. در اجرای بعدی خشکسالی و دروغ در سال ۱۳۹۰ یکی از اعضای شورایی که بعد از توقیف نمایش به دیدن نمایش آمده بود تا بگوید چه مواردی را رعایت کنم تا شاید اجازهی اجرا بدهند، یکی از ایرادهایش این بود که نور اجرا امیدبخش نیست و بعد برگهای را امضا کردم که چه مواردی را رعایت کنم تا رفع توقیف شود و دوباره اجازهی اجرا بدهند. یکی از موارد این بود که تعهد کردم نور امیدبخش به صحنه بتابانیم. (من کپی این تعهدنامه را دارم و برایتان میفرستم.) نوشتن در تاریکی یکی دیگر از نمایشهایم شش بار بازبینی شد و سرانجام اجازهی اجرای آن منوط شد به اینکه اتاق بازجویی را در نمایش حذف کنیم تا به هیچوجه معلوم نشود که یکی از شخصیتهای نمایش بازجوست چون نباید اشارهای به این بشود که در ایران اتاق بازجویی وجود دارد. در نمایش برهان از دو بازیگر که زن و شوهر بودند خواسته بودم یک جای کار با هم دست بدهند و مطمئن بودم چون زن و شوهر هستند اشکال ندارد ولی اعضای شورای نظارت گفتند چون در داستان نمایش زن و شوهر نیستند حق ندارند به هم دست بدهند.
۳- بعد از این همه سال تجربه در بستر فضای فرهنگی و هنری ایران، آیا امروز به طور مشخص می دانید درباره چه موضوعاتی می توان صحبت کرد و در باره چه موضوعاتی نمیتوان؟
محمد یعقوبی: میتوانم با اطمینان بگویم سیستم مشخصی در ایران حکمفرما نیست. البته تقریبن معلوم است به چه چیزها بیش از حد حساس هستند ولی نباید به این حساسیتها اعتنا کرد. در ایران هر چه بنویسید ممکن است از نظر شورای سانسور خلاف مصلحت و مشکلساز باشد. زمانی که من نمایش نوشتن در تاریکی را نوشتم احتمالن کسی گمان نمیکرد میتوان نمایشی دربارهی ناارامیهای خرداد ۸۸ را به روی صحنه برد ولی من نوشتم و در سال ۸۹ گرچه با دردسر ولی به هر حال به روی صحنه رفت. به همین دلیل توصیهی من به گروههای جوان این است که خودشان را سانسور نکنند.
۴- به عنوان یک نویسنده در خلق اثر خودتان چقدر خودتان را سانسور می کنید؟
محمد یعقوبی: گرچه سعی میکنم آگاهانه خودم را در نوشتن رها کنم ولی حتمن ناخواسته گرفتار خودسانسوری هستم. چون به هر حال ما در روزگاری کار کردهایم و میکنیم که تیغ در دست زنگی مست از قدرت است و مسئولانش هر اندیشهی ناموافق را سرکوب و منزوی میکنند. فکر کنم معیارم این بوده که تا جایی پیش بروم که سرکوب و منزوی نشوم. به گمانم تحصیل دررشتهی حقوق خیلی به من کمک کرده که چهطور طرح موضوع کنم و به هر قید و شرطی هم تن ندهم.
۵- با وجود فضای محدود هنری، اما باز شاهد آثاری از شما بودیم که تا حدودی خطوط قرمزسانسور را رد کرده اند، آیا خودتان هم قبول دارید که این اتفاق در برخی از آثار شما افتاده؟
محمد یعقوبی: همینطور است. این یکی از کیفهای نوشتن است. از اولین نمایشنامهی اجراشدهام زمستان شصتوشش که با آن شناخته شدم تلاش کردم به سهم خودم رها بنویسم. یادم هست بازیگرم میگفت نباید شخصیت بگوید دوستت دارم چون در آن زمان اجازه نمیدادند روی صحنه این عبارت گفته شود. فکرش را بکنید. یکی از زیباترین جملههای جهان را نمیشد گفت. یادم هست همان زمان نمایش مرغ دریایی از چخوف به کارگردانی اکبر زنجانپور روی صحنه بود و یکی از بازیگران به دیگری میگفت من به شما علاقهمندم چون نباید میگفت دوستت دارم. ببینید ما در چه دوران حماقتباری زندهگی میکردیم. وقتی در زمستان شصتوشش از زبان ناهید نوشتم که به شوهرش میگفت: دوستت دارم، بازیگرم میگفت اجازه نمیدهند این را بگوییم. به او گفتم ما میگوییم و اگر اجازه نداند بعد فکر میکنیم چه بگوییم. خوشبختانه تذکری به ما ندادند ولی اگر هم میدادند یاد گرفته بودم بگویم باشد ولی در اجرا کار خودمان را بکنیم. تئاتر بهترین هنر برای نافرمانی است چون هنری کنترلناشدنی است. چهارسال بعد از اجرای زمستان ۶۶ و چند نمایش دیگر گویا مسئولان احساس وظیفه کردند مرا ادب کنند و به نمایشنامهام از تاریکی اجازهی اجرا ندادند. ممنوعیت از اجرا گرچه خاطرهای تلخ در دوران کاری من است ولی هرگز باعث نشد راهم را عوض کنم و مطابق میل بازدارندهگان بنویسم. همانطور که پیش از این گفتم از اولین کارم با مانع روبهرو بودم. همانجا فهمیدم که هر کاری بنویسم یا به روی صحنه ببرم ممکن است به هر دلیل نه بشنوم. از آن زمان هر چه تا امروز نوشتهام تلاشی برای نافرمانی بوده است. برخی ممکن است حوصلهی نافرمانی نداشته باشند و ترجیح بدهند مطابق اصطلاح متاسفانه مشهور آهسته بروند و آهسته بیایند که گربه شاخشان نزند. ولی یکی از مهمترین توصیههای من در کلاسهای نوشتن این است که برای متفاوتدیده شدن از گله بیرون بزنند و شجاعانه نافرمان باشند. ما در چنین وضع ناگواری بهسر میبریم چون خیلیها متاسفانه آهسته رفتهاند و آهسته آمدهاند تا گربه شاخشان نزند. در کشوری که بسیار حرفها ممنوع است نافرمانی لذتبخش است.
۶- چگونه یک هنرمند می تواند از خطوط قرمز جامعه هنری خود رد شود و اثر خود را در معرض دید عموم قرار دهد.
محمد یعقوبی: هر هنرمندی میتواند فرمول خودش را خلق کند. من نمیتوانم به دیگری بگویم چهطور از خط قرمز عبور کند ولی میتوانم بگویم خیلی از اینها خط قرمز نیستند. بیدلیل خط قرمز تلقی شدهاند و این حداقل توقع از هنرمندان است که هر مطلبی را برهوار به عنوان خط قرمز نپذیرند و آن موضوعهای بیخود قرمزشده را در کارهایشان مطرح کنند.
۷- هنرمندان مختلف خلاقیت های متفاوتی را در برابر سانسور نشان می دهند، شما تا کنون از چه روش هایی برای مقابله با سانسور استفاده کردید، البته که می دانیم نمی توان بطور کامل در این باره صحبت کرد چرا که ممکن است برخی ترفندها در آینده جواب ندهد.
محمد یعقوبی: مهمترین ترفندهایم لو رفتهاند و هنوز ایدهی تازهای برای کارهای آیندهام ندارم. اگر هم داشتم همانطور که خودتان اشاره کردید بهتر میدانستم نگویمشان. ولی ترجیح میدهم که لازم نباشد ایده ی تازهای برای مواجهشدن با سانسور پیدا کنم و بتوانم از شگردهای خودم همچنان استفاده کنم ولی مضحک این است که شورای سانسور اجازه نمیدهد ترفندهای قبلیم را در کارهایم استفاده کنم. سردرنمیآورم. اگر آنان معتقدند کارشان درست است چرا نمیخواهند کسی بفهمد فلان نمایش سانسور شده است؟ اگر من در کارم نشانهای بگذارم که نشان دهد اجازه ندارم آن را بگویم اقتدار شورای سانسور را نشان میدهد. چرا به اقتدارشان افتخار نمیکنند؟ چرا تلاش میکنند نشانههای اقتدارشان را پنهان کنند؟ البته پاسخ پرسشم را خودم میدانم گرچه آنان به این پاسخ اقرار نمیکنند. پاسخ این است که آنان خودشان میدانند کارشان غیراخلاقی، منفور و مخالف قانون اساسی است.
۸- یکی از خلاقیت هایی که در اجرای آثار نمایشی و بیان برخی جملات شاهدش بودیم استفاده از عبارت ۲۵ در اجرای آثار شماست، چطور به ایده به اصطلاح ۲۵ رسیدید؟
محمد یعقوبی: این مهمترین شگرد شوخطبعانه در کارهایم بود که دیگر لو رفته است. در سال ۱۳۸۷ زمان تمرین نمایش خشکسالی و دروغ به این ایده رسیدم. تا مدتها حتتا بازیگرانم هم نمیدانستند منظورم از این عدد چیست. هر کس هم میپرسید میگفتم فقط یک عدد است بی هیچ منظوری. آن زمان منتظر بودم اعضای ادارهی سانسور بپرسند چرا ۲۵ و آماده بود جواب بدهم هر عددی دلتان میخواهد میگویم. نوزده خوب است؟ ولی خوشبختانه کاری به این عدد نداشتند. عدد ۲۵ اشاره به اصل ۲۵ قانون اساسی دارد که به صراحت اعلام میکند سانسور ممنوع است. پس میبینید که عبورم از خط قرمزها کاملن قانونی است. هر کس از این بابت به من ایراد بگیرد خودش را ضایع کرده است چون به قانون اساسی دهنکجی کرده است. با وجود این دیگر اجازه نمیدهند از بیستوپنج در کارهایم استفاده کنم. بعد از خشکسالی و دروغ در اجرای نوشتن در تاریکی هم از بیستوپنج فراوان بهره بردم. ولی در سال ۱۳۹۰ بعد از یک هفته اجرای خشکسالی و دروغ و توقیف ناگهانی آن، یکی از موارد حذف به خواست شورا همین ۲۵ بود و بعد هم در سال ۱۳۹۴ زمانی که فیلم خشکسالی و دروغ قرار بود اجازهی اکران بگیرد یکی از شرطهای شورای صدور پروانهی نمایش فیلم این بود که بیستوپنجها از توی فیلم حذف شود و وقتی کارگردان خودش را به ندانستن زد و پرسید چرا باید حذف شود، گفتند چون به اصل ۲۵ قانون اساسی اشاره دارد. نتیجه اینکه خیلی از بیستوپنجها شد بیستوچند. ولی یک جاهایی در فیلم هم بیستوپنج مانده و نمیدانم چه شد که به آن چند جا گیر ندادند. مضحک نیست؟
۹- شما در کارنامه هنری خود، حتی یک نمایش با عنوان “هیولاخوانی ” دارید که بطور مشخص به ملاقات یک نویسنده با سانسورچی اثرش می پردازد. ایده این اثر چگونه شکل گرفت و آیا خود این اثر با سانسور مواجه شد؟
محمد یعقوبی: این نمایشنامه را نغمه ثمینی نوشت. وقتی نغمه به من گفت موضوع نمایشنامهاش سانسور است و شخصیت اصلی نمایشنامه مردی کور که مسئول سانسور کتاب است درجا برای اجرای آن اعلام آمادهگی کردم. هیولاخوانی یکی از بهترین نمایشنامههای نغمه است. سه سال طول کشید تا توانستیم اجازهی اجرا بگیریم. اجازهی اجرا نمیدادند. هی بهش ایراد میگرفتند. من و نغمه هر دو موافق بودیم که هر ایرادی بگیرند بپذیریم و درستش کنیم، چون متوجه بودیم که شورای سانسور روالی تازه پیش گرفته. آنقدر ایراد میگیرند که به تو بربخورد و به اعتراض بگویی که نمیخواهی دیگر اجرایش کنی. من و نغمه همپیمان بودیم که بهانه دست شورای سانسور ندهیم کار را رد کنند. هر چه ایراد از متن میگرفتند بهشان قول میدادیم که ایرادها را برطرف میکنیم. قصدمان این بود که خسته نشویم، خستهشان کنیم.
۱۰- شما که تجربه اجرا در خارج از ایران را هم دارید، مقوله سانسور در کشور های دیگر چگونه است؟
محمد یعقوبی: احتمالن در هر کشور آزادی هم ممکن است نوشتن و طرح موضوعهایی خط قرمز باشد ولی خیلی به ندرت ممکن است نمایشی یا فیلمی برای طرح آن موضوع خاص ممنوع از اکران یا اجرا شود، بسیار بعید است کتابی بهخاطر موضوعش اجازهی انتشار نگیرد. به ندرت ممکن است هنرمندی از فعالیت هنری ممنوع شود. فرق این کشورها با ایران این است که در ایران به آسانی یک رسانهی تندرو میتواند کاری کند که اجرای نمایش یا اکران فیلمی ممنوع شود و این تندروها گویی مصونیت قضایی دارند. این تاسفبار است. دیگر اینکه در کشورهای آزاد شما پیش از چاپ یا اجرای کار ناگزیر نیستید متنتان را به ادارهی خاصی بفرستید و پیش از اجرا یا چاپ مجوز بگیرید. این رسمی قرون وسطایی و متضاد با نص صریح اصل ۲۵ قانون اساسی است. راه حل رئیس جمهور کنونی ایران هم که اعلام کرده سانسور کتاب را به خود ناشران واگذار کنند مشکلگشا نیست. سانسور باید از این کشور برچیده شود و هر کس در بیان اندیشه و عقیده آزاد باشد. این یکی از خواستهای مردم در سال ۵۷ بود که سالهاست در کنار خواستهای دیگر مردم لگدمال میشود.
۱۱- به عنوان سوال آخر اگر میخواستید بعضی از بخشهای زندگی خود را سانسور کنید، کدام بخش را از زندگی خود جدا میکردید که هیچ وقت شاهدش نباشید؟
محمد یعقوبی: در دوازده و سیزدهسالهگی بخشی از وقتم به خواندن کتاب داستان راستان از مطهری و خواندن کتابهای شریعتی تلف شد. در سال اول یا دوم دبیرستان هم مدت کوتاهی به باشگاه کاراته میرفتم. خیلی پشیمانم که مدتی از وقتم را برای اینها تلف کردم. تا سال چهارم دبیرستان هم زیاد تلویزیون تماشا میکردم. خیلی از این بابت شرمندهام.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.