چرا؟
نقد و نظر مسعود فروتن دربارهی خشکسالی و دروغ
آلا زن دوم امید که زندهگیش را روی خرابههای زندهگی میترا زن اول امید بنا کردهاست با وجودی که ادعا میکنددر جداشدن آنها نقشی نداشته، تمام حرکات و عکسالعملهای امید را زیرنظر دارد و مرتب از او سوال میکند.
چرا مردها آنقدر دروغ میگویند؟
چرا زنها سوال میکنند که دروغ بشنوند؟
در آغاز هر صحنه با صدای هنرپیشهگان چراهایی مطرح میشود. چرا زنها نمیدانند کی باید حرف بزنند یا چرا مردها با زنهایشان کم حرفمیزنند؟ این بخش اجرا که با اندازههای خاص بالا و پایین صدایش مطرح میشود حالت پیشدرآمد یک اجرای موسیقی را تداعی میکند و هنگامی که اجرای آن صحنه بهپایانمیرسد انگار یک بخش موسیقایی ارکسترال برایمان نمایش دادهشدهاست. حضور صداها و جملات مربوط به آن صحنه مقدمهای میشود برای به اوجرسیدن آن صحنه و چهقدر بهجا از آن استفادهشدهاست. شاهبیت غزل سرودهشدهی محمد یعقوبی همان صحنهی خلوت میترا وامید است که آیدا کیخایی و علی سرابی در آن زندهگی میکنند و نه بازی. همین صحنه در اجرای قبلی هم به این زیبایی بود ولی سرابی و کیخایی حالا بیشتر از آن زمانزندهگی کردهاند. اجراهای دیگرداشتند و مهمتر از همه اجرای یکبار دیگر زمستان ۶۶٫
یعقوبی در زنها و در مردها نکاتی را دیده است که بقیه شاید نگاه کردهاند. درد جامعه را عریان و بیواسطه جلوی روی تماشاگر مطرح میکند. فقط مطرح میکند. نسخه نمیپیچد و زنجموره نمیکند. ببینید فقط نگاه نکنید. گاهی آنقدر درام مطرحشده خندهدار است که تماشاگر خندهاش میگیرد ولی خندهای گذرا نیست. چون نمایشی گذرا نیست. بارش را روی شانههایت قرار میدهد و در زندهگی متوجه عینیتهای آنچه یعقوبی مطرح کرده میشوی و آنجا که به خودمان و زندهگی اطرافیانمان مربوط میشود اصلن خندهدار نیست. فریاد آوازگونهی یعقوبی از آنچه زنها و مردها انجام میدهند و نمیدانند که تیشه به ریشهی خود میزنند اجرایی ناب را سبب شده که باید دید. صحنهای که سادهگیش و بهاندازهبودن وسایل صحنه هنرمندی منوچهر شجاع طراح صحنهاش را به رخ میکشد و موسیقی بهرنگ بقایی آنقدر خوب است که جز هنگامی که باید احساس نمیشود. سرابی و کیخایی آنقدر خوب زندهگی میکنند که بازی را به بازی گرفتهاند. پیمان معادی و باران کوثری تازه از راهرسیدههای آگاهی هستند که میدانند چه میخواهند.
یادداشتی برای آیدا کیخایی
آخر بار سوسن تسلیمی در مرگ آسیابان صحنه را با بازی خود به تسلیم واداشت و بعد از آخرین اجرا و آخرین رورانس همیشه جای خالی او برای من احساس میشد؛ بازیگری که صحنه از او بیم میکند و در چالش به او از ابتدا خود را شکستخورده میبیند.
در اجرایی که اخیرن از خشکسالی و دروغ دیدم آنکه هنگام پاسخدادن به ابراز احساسات تماشاگران روی صحنه لبخند میزد، بازیگری بود که با قدرت تمام نقشی را اجرا کردهبود و در پایان راضی از یک اجرای خوب با سربلندی به تماشاگران با همهی احساس لبخند میزد. به این دانسته رسیدم که دیگر نباید جای سوسن تسلیمی را خالی دانست. این جای خالی با حضور آیدا کیخایی پر شدهاست.
*متن بالا در تاریخ ۲۹ آذرماه ۱۳۹۰ در روزنامهی شرق چاپ و منتشر شد.
تعقیب
[…] چرا؟ / مسعود فروتن […]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.